در حال بارگذاری ...
پنج‌شنبه 6 دی 1403

صدای سایش کفش ها بر سینه جاده ها کسی می گوید بیا

اربعین حسینی

  اگرچه شعر برایت به سینه ام دارم
برای تا تورسیدن چقدر کم دارم
تو از وجود پُری… بی نهایتی… محضی
منی که آمده ام رنگی از عدم دارم
من از حوالی آن کوچه های بارانی است
که در هوای شما باد در سرم دارم
گدا شدم به در خانه تو آمده ام
چقدر خوب که ارباب با کرم دارم
نفس به سینه ام افتاده باز دلتنگم
چقدر حسرت یک لحظه بازدم دارم
رواق منظر چشم من آشیانه توست
عجیب نیست که ایمان به پا قدم دارم
دو دسته اشک گرفته است هیاتی در من
میان شور غزل خوانی ام دو دم دارم
امیر قافله عشق گفته است که من
درون سینه عشاق هم حرم دارم